اسپندیار به کمک جاماسپ از دژ گنبدان رهایی می یابد. تجدید قوا می کند سلاح و سپر و اسپ و زین و یراق آماده کرده و از گنبدان راهی میدان جنگ می شود . ابتدا بر سر جنازه نیمه جان برادر می رسد و با او درد و دل می کند تا برادر در آغوشش جان به جان آفرین تسلیم می کند سپس بر سر کشتگان ایران زمین به گریه و زاری می پردازد و کرزم را در گوشه ای از میدان نبرد کشته می بیند بر سر جنازه اش ملامتش می کند و سپس با دلاوری از صف هشتاد طلایه دار ترکان عبور می کند و خودش رو بر فراز کوهی که گشتاسپ محاصره بود می رساند ...
Podchaser is the ultimate destination for podcast data, search, and discovery. Learn More