این داستان :چشم عسلیعبور از قرنی به قرن دیگر درد داشتدر این میان دم دماوند گرماین اپیزود تقدیم می شود به خانواده ی محترم عراقیبه امیربه مهردادبه مجتبیبه حمیدبه پدربزرگبه پریو همه ی آنها که پر کشیدند و اکنون ما ماندیم و جای خالی شان
...واکر ام دست به دست رفت...شجریان من کمتر از ام الکثوم نبود...کادوهای من هیچ وقت به چشم تو نمیادکاور کار هنر دست هنرمند خوب بوشهری کشورمون اقای ابوالقاسم طحانیان است که ایشانرا برای کسب اجازه ی استفاده از اثر شان نیافتم
....قصه ی تلخ مه ایی که کاش نارنجی بود....چایی رو نباید ریخت و رفت باید نشست و نیگاش کردبه قشنگ ترین خنده ی از ته دل ات گوش کن ...حالا مهم نیست کی بوده